مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی
_دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیباییات این حرفها را نخ نما کردی...
نماز عشق می خواندم، امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی
محمدرضا طاهری
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
تاريخ : چهار شنبه 3 دی 1393برچسب:شعر عاشقانه,شعر زیبا,جملات زیبا,متن زیبا,متن و عکس زیبا,شعر کوتاه,عاشقانه,عشقولانه,بوسه,, | | نویسنده : یه مرد | نظر بدهید
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید