تو را چه نام دهم من ، فرشته یا که پری ؟
برای من تو خدایی دمیده در بشری
تو می رسی و دلم را … تلاش بیهوده ست
نمی شود که نبازم نمی شود نبری
اگر تو عیب مرا هم نشان دهی غم نیست
که مثل آینه ها صادقانه می نگری
هنوز بعد تو سرگرم خاطرات توام
تو ای ستاره چه دنباله دار می گذری
برای با تو نشستن اگر چه من هیچم
برای بودن با من تو بهترین نفری
به بوی زلف تو از خویش می روم بی شک
شبی دوباره اگر شانه ای به مو ببری
تو مثل رودی و من مثل شاخه ای خشکم
خوشم به بودن با تو خوشم به دربدری
احسان اکابری
منبع :http://poem.parsiblog.com
برچسبها:
روزی مرد ثروتمندی همراه دخترش مقدار زیادی شیرینی و خوردنی به مدرسه شیوانا آورد و گفت اینها هدایای ازدواج تنها دختر او با پسر جوان و بیکاری از یک خانواده فقیر است.
شیوانا پرسید: چگونه این دو نفر با دو سطح زندگی متفاوت با همدیگر وصلت کرده اند؟
ادامه داستان در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: ، ، ،
برچسبها:
موضوعات مرتبط: عاشقانه ها ، ،
برچسبها:
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!
ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم
لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم
منبع:http://b10411.blogfa.com
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
مردی در تکاپوی عشق خود گم شد!
چشم هایش به رنگ انجم شد
آه از سینه اش برون می داد
رنگ ماه ز آه اش فزون می داد
مرد بود و مردی اش بسیار
پشت پلک هایش شرر بسیار
آسمان محو در قدم هایش
عشق معلول در عدم هایش
تکه تکه کرد غرور اش را
زیر پا نهاد وجود اش را
مثل پاییز تن طلایی شد
رنگ عشق اش آسمانی شد!
خسته شد درمیان عابر ها
آن یگانه مرد محفل ها
دست بند عاشقی به دستان اش
حکم دلدادگی به دنبال اش
هرم چشمان یار،زندان اش
صد امان ز آه پنهان اش!
آه ای باد سرد پاییزی
بی امان برگ عشق می ریزی
غافلی ز عشق آدم ها
عشق حلال بزم مشکل ها...! منبع:http://poem.parsiblog.com
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
بگريد و سوزد و نابود شود
آنکه چون شمع بخندد به شب تار کسی
بی گمان دست در آغوش نگارش ببرند
آنکه يک بوسه ستاند ز لب يار کسی
ادامه اس ام اس ها در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی
_دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیباییات این حرفها را نخ نما کردی...
نماز عشق می خواندم، امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی
محمدرضا طاهری
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت: «برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد میکنم. اگر توانستی دم یکی از این گاوها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.»
ادامه داستان در ادامه مطلب :
موضوعات مرتبط: ، ، ،
برچسبها:
از تو کلام از سر لطفی، حتی نگاهی دلنشین کافی است
آری برای شام یک درویش، آب و کمی نان جوین کافی است
در کشور جانم نمیخواهم، فرمانروای دیگری جز تو
زیرا به این باور یقین دارم، یک شاه در یک سرزمین کافی است
من جز به اذن حضرت چشمت، راهی به لبهایت نمیجویم
پیشانیات را پاک کن از اخم، نامهربان! دیوار چین کافی است
شعر و ترانه، چشمک و ابرو، صیاد یک شیر است یا آهو
آمادهام، تیر و کمانت کو؟ صیدم کن ای آهو! کمین کافی است
هرچند با سقفی جدا از هم، سقفی جدا فرسنگها از هم
تو دوستم داری همین خوب است،من عاشقت هستم همین کافی است
مهدی عابدی
موضوعات مرتبط: ، ،
برچسبها:
كاش كه معشوق زعاشق طلب جان مي كرد
تا كه هر بي سر و پائي نشود يار كسي
موضوعات مرتبط: عاشقانه ها ، ،
برچسبها: